به مناسبت هجدهمین سالگرد شهادت رهبرشهید بابه مزاری(ره) محفل گرامیداشت ادبی با عنوان "یاد گل سرخ" از سوی کانون ادبی کلمه در قم برگزار شد. این محفل که اختصاص به نقد مجموعه های مسلسل "تبر و باغ گل سرخ" داشت، توسط شاعر، ادب پژوه و نویسنده نام آشنای کشور جناب آقای شوکت علی محمدی شاری مورد نقد قرار گرفت. گردانندگی این محفل را  شاعر ارجمند جناب آقای محمد ناصر عارفی به عهده داشت. ضمن تشکر ویژه از همه دست اندرکاران این محفل، متن نقد و ارزیابی جناب شوکت علی محمدی   خدمت خوانندگان عزیز تقدیم می گردد. با سپاس از کانون ادبی کلمه.


نقد مجموعه‌های تبر و باغ گل سرخ

شوکت علی محمدی شاری

     پیش از نگاه ارزیابانه به مجموعه‌های تبر و باغ گل سرخ، و انتظار جامعه از این مجموعه‌ها دو مساله‌ی برجسته و قابل انتظار است:

1.  در ساحت محتوا، تقویت و معنابخشی به جریان عدالت‌خواهی؛

2. در ساحت صورت باید از شاخصه‌ها، تکنیک‌ها و نمادهای ادبیات حماسی برخوردار باشد.

    در یک نگاه کلی به مجموعه‌های تبر و باغ گل سرخ، ارزیابی خواهیم کرد که تا چه اندازه این انتظار پاسخ داده شده است.

    ادبیات حماسی یا مقامت؟

    در ادبیات معاصر زبان پارسی دری، از نام‌گذاری شعرهایی که با روح مقاومت‌زایی سروده شده و انکاس دوران خلق حماسه‌های بی‌دیلی مانند شکست ارتش سرخ شوروی، شکست انگلیس و... است، به «شعر و ادبیات حماسی» پرهیز می‌شود. به جای اطلاق ادبیات حماسی، از تعبیرهایی نظیر «ادبیات مقاومت»، «جنگ» و «دفاع» بهره گرفته می‌شود.

    پیشینه‌ی ادبیات حماسی در زبان پارسی با خلق نخستین متن‌های آن آفریده شده است. نخستین متن حماسی، در متن دینی اوستا یعنی بخش «یشت‌ها» تجلی یافته است. در ادبیات جهان حماسه انواع مختلفی دارد مانند:

    حماسه دینی: کمدی الهی دانته، خاوران نامه‌ی ابن حسام (سده‌ی نهم)، خداوند نامه‌ی صبای کاشانی؛

   حماسه‌ی اساطیری: یشت‌ها، و...؛

    حماسه‌ی پهلوانی: رستم و اسفندیار (ایران باستان)، مظفرنامه‌ی حمدالله مستوفی، شهنشاه نامه صبا؛

     حماسه‌ی طبیعی: که در فرایند زمان شکل گرفته، گیل گمیش، ایلیاد ادوسه هومر، و...؛

     حماسه‌ی مصنوع: مظفرنامه‌ی حمدالله مستوفی، شهنشاه نامه صبا؛

    در کل، حماسه به انواع دینی و فلسفی در تمدن چین، هند و مصر؛ حماسه‌ی جنگی در ایران باستان و یونان بخش می‌شود.

    پرسش این‌جا است که ما چرا در ادبیات معاصر از اطلاق حماسه بر ادبیاتی که روح حماسی و جنگی متناسب ادبیات حماسی پیشین زبان پارسی دارد استنکاف و پرهیز می‌کنیم؟

     چرا جریان ادبیات حماسی در زبان پارسی، به ویژه معاصر عقیم مانده است؟

      چرا ادبیات حماسی بازتولید نمی‌شود؟

     به نظر نگارنده، به دلیل آن که در عصر حاضر، تعریف نادرستی از حماشه شکل گرفته و «استعمار فرهنگی غرب» در بنیان‌های علمی شرق اسلامی نفوذ کرده و بنیان‌ها و تعریف‌ها و چه بسا ماهیت علوم را دچار تغییر کرده چیستی‌سازی بدلی ارائه داده‌اند. هر عصر می‌تواند متناسب با روح آن عصر «قهرمانی» و «ادبیات» حماسی داشته باشد. برای رسیدن به تعریف نو از ادبیات مقاومت و پیوست آن به ادبیات حماسی، نخست هدف ادبیات مقاومت مطرح، سپس ویژگی‌های ادبیات حماسی و مقامت بررسی و مقایسه خواهد شد، تا در نهایت تعریفی از «ادبیات حماسی» متناسب با این زمان پیشنهاد خواهم کرد.

     هدف ادبیات مقاومت

1. ایجاد روحیه‌ی خود باوری: ادبیات مقاومت متعهد است از داشته‌های تمدنی، فرهنگی (باورها، ارزش‌ها و هنجارهای ملی و دینی) و کیان ملت دفاع کند؛

2.  ثبت دلاوری‌ها، پایداری‌ها و پای‌مردی‌های ملت در برابر دشمنان؛

3.  بازتولید روحیه‌ی مقاومت و پایداری و افتخار در نسل امروز و فردا؛

4.  روحیه‌ی وفاداری به داشته‌های فرهنگی و تمدنی.

     ویژگی‌های ادبیات مقاومت

1. بازتاب دلاوری‌ها، قهرمانی‌ها و پایداری‌های یک ملت و یک قوم در برابر دشمنان؛

2.  بازتاب اندیشه، تمدن و فرهنگ یک ملت؛

3.  در زمینه‌ی آزادی‌خواهی و عدالت طلبی، بر بنیاد حق؛

4.  با استفاده از نمادهای فرهنگی (دینی و ملّی)؛

5.  زبان نمادین و دخالت عنصر تخیّل.

      ویژگی‌های ادبیات حماسی

1.  در زمینه‌ی داستانی: هر حماسه‌ای در بستر حوادث شکل می‌گیرد؛

2. زمینه‌ی قهرمانی: شاعر حماسه‌سُرا، با استفاده از بیان و واژگان حماسی انسان‌هایی با توانایی‌های جسمی و روحی به تصویر می‌کشد که از دیگران متمایز باشد؛

3. زمینه‌ی ملی: حماسه‌سُرا، اخلاق فردی، اجتماعی و عقاید فکری و مذهبی یک ملت را در قالب حوادث قهرمانی و در بستری از واقعیات به نمایش گذارد.

4. زمینه‌ی خرق عادت: یعنی حوادث، انسان‌ها و موجوداتی که با منطق عینی و تجربه‌ی علمی هم‌سازی ندارند، مانند دیو سپید، اسپندیار رویین‌تن، سی‌مرغ و...

     اگر اهداف و ویژگی‌های ادبیات مقاومت، را با ویژگی‌های گفته شده‌ی ادبیات حمایسه مقایسه کنیم، در مجموع می‌توانیم کاستی‌های تعریف رایج از حماسه را شناسایی کنیم و جهت بازتولید ادبیات حماسی، تعریف متناسب با روح زمانه و پویا داشته باشیم تا ادبیات تاثیرگزار حماسی عقیم نماند.

     یکی از شگردهای اساسی استعمار فرهنگی، تغییر و دستکاری بنیان‌های علمی است. ما اگر این شگردها را تشخیص ندهیم و بنیان‌های دانش را تصحیح نکنیم، تعریف‌ها و درک خود از چیستی‌ها درست نکنیم؛ ددر میدان بازی استعماری همیشه- به تعبیر فوتبالی- گول به خودی خواهد زدیم. استعمار برای آن‌که روحیه‌ی مقاومت و خودباوری را از ملت‌ها بگیرند، و ملت‌ها را از هویت اصیل و مولّدشان جدا سازند، در تعریف مفاهیمی مانند اسطوره و حماسه دست‌برده‌اند، به گونه‌ای که ما امروزه از کاربرد ادبیات حماسی پرهیز می‌کنیم.

     همان گونه که در تعریف اسطوره مشاهده شد، اسطوره را از ریشه‌های «زمان، مکان و شخصیت» تهی کرده مانند بوته بی‌ریشه معرفی کرده‌اند تا باد هوس و تمایل استعمار به هرجایی خواست ببرد. اشتهای سیری ناپذیر استعمار به گونه‌ای مولفه‌های هویتی شرق را دست‌خوش تندباد کرده که با جا به جایی اسطوره‌ها، حماسه‌ها و حتی ساخت سلسله‌ی پادشاهی و جا به جایی تمدنی ملت‌های شرقی درگیر حاشیه بسازند و توان‌شان صرف حواشی شود و برای همیشه‌ی تاریخ دنبال نخودسیاه استعمار بگردند.

     به نظر نگارنده، دو عنصر «داستانی و خرق عادت» معرفی شده در تعریف ادبیات حماسی جریان حماسه‌سازی را دچار اشکال کرده است. عنصر داستانی به دلیل ایهام آن به افسانه بودن و هم‌چنین به دلیل آن که از نگاه قالب نیز محدودیت ایجاد می‌کند می‌توان آن را نادیده گرفت. داستانی بودن و روایت‌گری، بیشتر در قالب‌های بلند مانند مثنوی و قصیده امکان آفرینش دارد.

     عنصر خرق عادت و استفاده حوادث، انسان‌ها و موجوداتی که با منطق عینی و تجربه‌ی علمی هم‌سازی ندارند، مانند دیو سپید، اسپندیار رویین‌تن، سی‌مرغ و... برای آن طراحی شده که تاریخ عینی ایران باستان از مرکز ایران‌ویج، پارس تاریخی و ورجم‌کرد و... جدا سازند و بوق کرنا کنند که پیشدادیان و کیانیان سلسله‌های افسانه‌ای هستند و افسانه‌ها زمان، مکان، و شخصیت خاص ندارند، تا زردشت با کتاب مقدس و گستره وسیع تاریخی و جغرافیایی آن افسانه شود و بی‌ریشه گردد از راگا به فلسطین انتقال دهند و شاگرد ارمیای بنی‌اش بسازند و تا ریچارد فرای یهودی‌تبار، بگوید که زردشت اصلا شخص خاص نیست و تا شاید یکی بیاید و بگوید که زردشت فلان خاخام یهودی بوده است.

      بنا بر آن اهداف و ویژگی‌های ادبیات مقامت و حماسی، جهت بازتولید ادبیات حماسی و اتصال این نحله‌ی ادبیات، به ریشه‌های کهن، می‌توان ادبیات حماسی را از راه ویژگی‌های آن شناخت.

      با توجه به تقسیم ادبیات حماسی به دینی، فلسفی و جنگی، ضرورت دارد تعریف دقیق از حماسه ارائه شود. به دلیل آن که در ایران باستان ادبیات حماسی با درون‌مایه جنگی بوده، تعریفی که اکنون از حماسه ارائه شده، بیشتر جنبه‌ی جنگی را پوشش می‌دهد.

     آن‌چه در ادبیات حماسی مورد توجه و تاکید است و در ادبیات مقاومت امروز پارسی به آن کم‌تر توجه می‌شود، بازتاب هویت فروکاسته در شعر مقاومت امروز است. یکی از عناصر اصلی ادبیات مقاومت و حماسه باید آن باشد که ادبیات بازتاب تمامیت هویت یک ملت باشد. در دوران جهاد و مقامت به جنبه‌های دینی بیشتر تکیه و تاکید شده است. بیشتر نمادسازی با رویکرد دینی و مذهبی انجام شده است. حتی هویت دینی هم دیدگاه جامع وجود ندارد. در قرآن مجید، دین زردشت یکی از ادیان الهی گذشته معرفی شده است: «ان الذین آمنوا و الذین هادو و الصابئین و النصاری و المجوس و الذین اشرکو، اَنّ الله یفصل بینهم یوم القیامة انّ الله علی کلّ شئ شهید» (حج/ 17). با توجه به خاستگاه شرقی و پارسیِ (حوزه هندوکش و بابا) دین زردشت، به نمادهای دینی زردشتی هم بی‌توجهی صورت می‌گیرد، در صورتی از نماد ادیان گذشته‌ای مانند مسحیت و یهودیت استفاده می‌شود. از یک بخش هویت ملی که انرژی متراکمی نیز در خود نهفته دارد، یعنی فرهنگ ملی باستانی کم‌تر توجه شده است.

    پیشینه‌ی جنبش عدالت‌خواهی

      پیشینه‌ی جنبش عدالت خواهی ما به تاریه کهن ما برمی‌گرددف پیشدادیان، نخستین انسان‌های قانونمداری بودند که «داد» نوشتند و «پیشداد» شدند. نخستین رویایی نیروی خیر و شر و اهورا و اهریمن در پیشینه‌ی فرهنگی ما است. یکی از جلوه‌های روشن عدالت‌خواهی جنبش کاوه‌ی آهنگر بامیانی است که درّه‌ی آهنگران بامیان یادگار و به نام نامی اوست. او به طرفداری از جریان انسانی و حق طلبی افریدون حمایت کرد و بامیان جلوه‌ی رویایی کاوه و افریدون از سوی و اژدی‎هاک از سوی دیگر بود، که سرانجام کاوه و افریدون پیروز شد و پرچم کاوه، پرچم سلسله‌ی کیانیان شد. اکنون نیز این پرچم به تغییر مشرب دینی مردم بامیانی و بلخ بامی، به نام «پرچم مولا» در مزارشریف و... به عنوان یک رسم دولتی انجام می‌شود.

     یکی دیگر از جنبش‌های فاخر و تاثیرگذار عدالت‌خواهی «جنبش سیاه‌جامگان» خراسانی است. این جنبش به رهبری امیرپولاد غوری، برمکیان، نوبختیان و... آغاز شد که حد اقل دو صدهزار (200000 ) مرد جنگی برخاستند و طومار امویان را درهم پیچید. و جنبش‌های فراوان استقلال طلبانه‌ی خراسان و...

     به دلیل فقدان بازتولید حماسه، قیام‌های فاخر سیاه‌جامگان، حمزه‌ی آزرک شاری، استاد سیس بادغیسی، جنگ علیه تجاوز انگلیس و... نا سروده مانده است.

    بررسی مجوعه‌ی تبر و باغ گل سرخ

     پیش از بررسی مجوعه‌ی تبر و باغ گل سرخ، نکاتی لازم است، یادآوری کنم:

1. شهید مزاری را بناید تجزیه کنیم و به نفع خواسته‌های خود تفسیر کنیم. شهید مزاری تنها در آیینه‌ی حوادث و بحران دهه‌ی هفتاد قابل درک و دریافت نیست. مزاری را باید با خاستگاه اصلی اندیشه‌اش شناخت؛

2. شهید الگوی آرمان‌خواهی و عدالت‌طلبی جامعه‌ی ما است. نباید شهید مزاری را «قدسی‌سازی» کرد، چون قدسی‌سازی ایجاد توقف می‌کند و جنبه‌ی الگودهی را از میان برد. قرآن کرین پیامبر را انسان معرفی می‌کند، تا جنبه‌ی الگودهی آن برجسته باشد. در مورد الگوهای دینی نیز بناید قدسی‌سازی شود تا جنبه‌ی الگوسازی آن فعال باشد. هدف اصلی مزاری تکثیر مزاری و همواری مسیر پیش‌رفت بوده است؛

3. به جای قدسی‌سازی، باید «نمادسازی» کرد، تا زمینه‌ی تکثیر مزاری فراهم شود؛ تا تمام بیشه‌ی پر از مزاری باشد. نمادسازی زایندگی دارد، اما قدسی‌سازی توقف؛

     ویژگی‌های کلی مجموعه تبر و باغ گل سرخ

     به دلیل گستردگی این مجموعه سه جلدی، از بررسی تک‌تک اشعار معذوریم و ناگزیر ویژگی‌های کلی و غالب آن بررسی خواهد شد:

     1. در مجموعه تبر و باغ گل سرخ، مانند جریان کلی ادبیات مقاومت و شعر امروز پارسی دری، از عناصر و مولفه‌های هویتی و عناصر مقاومت‌آفرین، یک‌سویه بهره گرفته شده است. روح اصلی این مجموعه، متکی بر درون‌مایه و نمادهای دینی است. شعر «شیعه یعنی حرمت و ناموس حق» (ج2، ص 127)؛ «هزار حنجره فریاد» (ج2، ص 177) و... در کل، گم‎شدگی هویت هویت تاریخی، فرهنگی و تمدنی بخ خوبی قابل مشاهده است. در برخی از شعرها که از این نماد و زبان استفاده شده، پختگی و هویت ویژه‌ای دارد:

من از گلوی عطش با تو گفت‌وگو دارم

بتاز رخش غرورم که آبرو دارم

تهمتنی که برامد زه هفت‌خوان بیرون

ولی ز چاه برادر نبرد جان بیرون (ج2، ص174)

 

     2. به نقطه‌ی پرگار فاجعه‌آفرین، حادثه‌ساز و تهدیدزا نرسیده و سر درگم است. یک جهت کلی واحد و استراتژیک وجود ندارد. به تعبیر دانش علوم انسانی به «دال مرکزی» حوادث نرسیده است. به نظر می‌رسد، نقطه‌ی پرگاری که حوادثی شبیه شهادت شهید مزاری، نسل‌کشی عبدالرحمانی، کشتار کویته، بهسود، یکاولنگ، سرزمین سوخته شمال و... دو عنصر اصلی است؛ یکی «تمامیت‌خواهی» و دیگری «جمود اندیشه» و رواج تفکر شبه‌بنیادگرایی است؛ که در نخستین، پرده‌ی عصبیت بررخ حق سایه انداخته، و در دومی چراغ خرد در پستوی جزمیت خاموش شده است. در افغانستان این منبع تاریکی و اهریمنی درهم تنیده است.

     3. بازتاب التهاب‌های عاطفی دهه‌ی هفتاد در مجموعه‌ی اول. به دلیل روند و قانون برجستگی و تسطیح، به مرور زمان این التهاب‌ها کم‌تر شده و سمت و سوی بنیادی‌تر به خود گرفته است. برخی آگاهانه یا تحت تاثیر فضای فتنه و بحران نوک پیکان‌ها را به سمت داخل جامعه گرداندند. فضای آن زمان را کالبد شکافی نمی‌کنم، برخی از این گونه شعرها جای تامل جدی دارد، مانند شعر سید میرحسن مهدوی:

و جمعی نابرادر با گوره باد پیوستند

بهشتی دیده آمده در صف شداد پیوستند

برادرهای بی‌درد آمده، بسیار پیوستند

شبی اهسته‌گگ با قاتل افشار پیوستند  (ج2، ص174)

     4. نوحه‌سُرایی: به دلیل آن که این مجموعه‌ها دربرگیرنده‌ی اشعار و نظم‌های احساسات طیف عظیمی است که خواسته‌اند در سرایش این حادثه سهمی داشته باشند، برخی از شعرهای ضعیف و متوسط، از نظر تکنیک، اندشه و محتوا در این مجموعه راه یافته که بیشتر رویکرد ناله و شکایت دارند. شعر حماسی و تهاجمی و راه‌یابانه هم کم نیست، اما رویکرد نوحه‌سرایانه هم کم نیست. عنوان مجموعه‌ها «سوگ‌سروده» انتخاب شده که نگاه فروکاسته شده و پرهیز از تعبیر حماسی در آن پررنگ است. برخی از دوستان از مجموعه‌های تبر و باغ گل‌سرخ، تعیبر به «مزاری» سرایی کرده است که دیدفروکاسته است. اشعار این مجموعه‌ها باید مزاری ساز باشد و جریان آفرین، که هست و نباید تعبیرهای توقفی به کاربرد.

      5. این مجموعه‌ها نماد و نماینده‌ی وحدت عاطفی مجموعه‌ی فرهیختگان شاعر است. اشعار بازتاب یافته در این مجموعه‌ها، نشانه‌ی بلوغ جامعه‌ی شاعر و هنرمند است. گسترگی افراد، تنوع گرایش‌های سیاسی و حتی فراملی در آن مشاهده می‌شود. این روند مرزهای سیاسی را درنوردیده و شاعران همزبان دل‌مخته‌های مردم شهید را سروده‌اند. مجموعه‌ی هنرمندان به ویژه شاعران نشاندند که می‌شود از «من»ها گذر کرد و «ما» شد. شاعران «ما» شدند و در «حلقه ماه» تابیدند. شهید مزاری رسالت خود را نجام داد، شاعران ما نیز از این میدان سرفراز بیرون آمده‌اند.

    6. این مجموعه‌ها نشان دهنده‌ی یک جریان سیال، پویا و بالنده است. توقفی در کار نیست. برخی افراد در هر سه مجموعه شعر دارند مانند بشی رحیمی، شریف سعیدی و... شاعران جدیدی هر بار وارد عرصه شده‌اند و با نشاط و پختگی تکنیکی به این جریان جادن تازه بخشیده‌اند:

تک تک زخم تو گویی، به زمین جان داده است

و زمینی که زخونت گل ایمان داده است

حسّ طاهر شدن باغ و شکوفا شدنش...

چه کسی نام تو را یاد درختان داده است (زهرا زاهدی، ج3، ص 91)

کاش شاعران از روزهای گل سرخ شعری بسرایند

تا باغ دوباره سبز شود... (حسن محقق، ج3، ص 125)

     7. شعرهای ضعیف هم فراوان وجود دارد. اگر از هر سه جلد، یک مجموعه‌ی گزیده شود، کار ارزشمند و ماندگار در تاریخ ادبیات حماسی ما خواهد افزود.

     8. شعرهای فاخر و جهت دهنده، با تکنیک و نوآوری‌های ادبی هم کم نیست. برخی از شعرها به راستی تمام ویژگی‌های شعر حماسی دارد:

نمرده است مزاری که مرگ بس خرد است

به پیش همت مردی از آسمان بیرون

اگر به زخم نشینم، پلنگ کینه‌ورم

اگر بر اسپ برایم، نهنگ کینه‌ورم

اگر ز اسپ فتادم به اصل برخیزم

ز پشت کوچ پدر نسل نسل برخیزم (ابو طالب مظفری، ج3، 134)

ای پلنگان غیرت ای بازوی پولادین ما

وای اگر امشب بلرزد بازوی سنگین ما (حسن حسین زاده، ج3، ص150)

هر عسکر هزاره یکی باد سرکش است

پیچیده‌اند در صف پیکار، بادها (سید رضا محمدی، ج3، ص127).

     من به دلیل دریافت‌های متقن تاریخی، به این نکته رسیده‌ام که میان هویت قومی و ملی ما رابطه‌ی این همان وجود دارد. دوستان از استفاده از نمادهای ارزشمند فرهنگ ملی خود را بی‌نصیب نکنند. پیشدادیان سلسله‌ی بومی بامی است و کیانیان ادامه این کهکشان است که 763 سال در بلخ بامی استقرار داشتند. تمام نمادهای باستانی مربوط به ما است. خارج از فضای ویژه‌ی این مجموعه، جناب آقای قنبرعلی تابش از هویت ملی و تمدنی‌مان به خوبی سود برده و فضا و ظرفیت جدیدی به شعر ما داده است. مثنوی گل سرخ سر فصل جدیدی در شعر امروز ما است.

    


     25/12/1391ش.